سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
بازدید امروز: ----5-----
بازدید دیروز: ----65-----
بازی با مرگ یک کودک - سیصد

 

به وبلاگ سیصد خوش آمدید؛آماده تبادل لینک و لوگو هستم!

 

 

 

  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    بازی با مرگ یک کودک - سیصد

  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • بازی با مرگ یک کودک
    نویسنده: نیما رهنما جمعه 86/8/25 ساعت 5:0 عصر

     

    این بچه هم یا مرگ رو نمی دونه چیه یا تمساح رو نمی شناسه!؟


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • دانلود قرآن(احمد سعود)سوره ناس
    دختر برای تو
    ارزش های و کودکان
    [عناوین آرشیوشده]